میدونم قرار بود جمعه بیام ولی خیلی حالم خرابه داغونم. بجز اینجا هیجکس و هیچ جایی رو نداشتم.
خدایا میدونی کجا احساس تنهایی کردم؟؟؟ وقتی که امروز بابام و مامانم از شهرستان بابام برگشتن خونه و باز حرف پسر عمو رو پیش کشیدن.
میدونی اگه یکی واقعا واقعا واقعا منو دوس داشت تحمل حرفاشون برام راحت تر بود چون پیش خودم میگفتم خب فلانی هست دلم به اون خوشه نیازی نی غصه بخورم بخاطر این قضیه چون میدونم یکی هس ولی نیس و من تنها غصه میخورم
پسرعموی من هم تحصیلات داره هم شعور هم خانواده ی نسبتا خوب اما من هیچکدوم از اینا رو نمیخام. من عشق میخام میفهمی عشق. من علاقه ای بهش ندارم. حالم ازش بهم میخوره. چندشم میشه ازش. از قیافش بدم میاد. از قدش که فقط یکم از من بلندتره بدم میاد. من همیشه یه مرد رو تو فکرم دیدم که از من خیلی بلندتره.
من فقط 19سالن بقران زوده من خیلی بچم هنوز
خیلی زووووده بخدا
اه
از رفتارش بدم میاد. از اخلاقش بدم میاد. از تعصبای بیجاش متنفرم. از خودش حالم بهم میخوره. از عقایدش چندشم میشه. کلا از همه چیزش حالت تهوع بهم دست میده.
کثافت زشت چیه من به تو میخوره آخه که به من گیر دادی هان؟؟؟ با اون صورت سیاه و مضحکت.زشت نکبت. اون دانشگاه و درست بخوره فرق سرت عقب مونده ی خاک بر سر
میدونی کی سوختم؟؟ اون لحظه ای که پارسال خونشون بودیم بعد این کپک خاک بر سر یه لحظه حس کردم داره منو دید میزنه حرفام...
ما را در سایت حرفام دنبال می کنید
برچسب : پسرعموی, نویسنده : 7gole768 بازدید : 96 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 11:26